اینجاها نیز جزیی لاینفک از شهر من است

 

تازه اول شب شده بود ٬ دلم برای محله های قدیمی شهر تنگ شده بود از دوری راهم از فاصله های زیاد! مدتها بود به اینجاها گذر نکرده بودم . اما چرا اینچنین ...مگر چشمهاى من بى ستاره شده اند یا کوچه پست کوچه های محله ی قدیمى بى ستاره اند ؟ مشکل از کفشهاى پاشنه بلندم بود یا از حفره ها و گودالهای محله؟ کوچه های محله خاکى بودند یا من عادت کرده ام در خیابانهای فرش شده از سنگ راه بروم که حتى مجبور نباشم زیر پایم را نگاه کنم ؟ تیرهای کمر راست کرده و قد برافراشته ی برق هیبت داشتند یا من آنها را بی برگ می دیدم ؟! سخت به تعمق فرو رفته بودم ...  

 

اول محله که وارد شدیم نور چراغهای خیابان روبه رویی تا حدی محله را روشن کرده بود ٬اما همین که از خیابان اصلی کم کم فاصله می گرفتیم کوچه ها عین آسمان بی ماه و ستاره ٬ تاریک شده بودند . حالا چه فرقی میکرد شب باشد یا روز ٬چه فرقی میکرد سرم را خم کنم و جلوم را بپایم که مبادا باز بیفتم در یکی از حفره های پر شده از آبهای بارانی و زباله های محله ! حالا چه فرقی میکردم من با آنهایی که از کنارم در همین چلها(گل و لای) رد می شدند .   

قدم برداشتن بر فرشهای تزئین شده از گل و لای و صدای شلپ شلپ برخاسته از قدم نهادن در آبهای جمع شده بر زمین ٬ چلی (گلی) شدن پاهایم ... شلوار خوصیم٬ ته چادرم ..چادر سهیلا خانوم ٬ شلوار عارف (عارف مممنوتم ) . آقا موتور سوار که موتور او گویی نه لامپ داشت و نه دنده ! کم لطفی نکرد یکسره از اول کوچه گاز گرفته تو این کوچه های تاریک مراعات حال عبور و مرور پیر -جوان -کودک و ..حیوانات هیچ برایش مهم نبود ! آنچنان آب پاشید که نمی دانم آب پاشده شد بر سر و لباسم آب باران ..فاضلاب..جوبها اصلا  آب چی بود ! . رد که می شدیم بعضی از درهای خانه ها باز بود.. جالب بود این یعنی یکی از معیارهای انسانهایی که ما از آنها به خوبی یاد می کنیم و می گوییم دروازه خانه اش همیشه باز است. این گردهمایی افراد خانواده زیر سقف یک خانه در وسط حیاط همان خانه... معلوم بود که هنوز ارزشهای قومی زنده و پابرجاست هر چند که تیرها بی چراغ بودند اما چراغ قلبها نورانی بود .

 

گذر کردن از میان کوچه های محله که لاین بندى درستى نداشتند ٬ هر چند که تیرهای برق بود اما اثری از چراغهای نور بر آنها نبود٬ چه تار و خموش بنظر میرسید . بوی نامطبوع زباله ها ، زباله های انداخته شده درحفره ها ، مگسها که زمستان و گرما را نمى شناسند . دیدن دخترکان در کنار جوبهای پر از لجن به من بگویید آسایش کجاست باران که مى بارد بوی تعفن زباله ها را صد چندان می کند ..آسایش امنیت آرامش کجاست.؟ 

مردم کوچه هاى خاکى محله های قدیمی گلایه هاى بسیارى داشتند ... یکی می گفت سالهاست که در این محل زندگی می کنیم اما هنوز معابر ما آسفالت ندارند ، سالهاست که کوچه های بی چراغ امنیت را ندیده هر چند گاه بر تعداد سارقان... محله افزوده می شود ٬ گذر کردن از میان کوچه ها ترسناک است . و یکی می گفت بندرعباس یعنی همینجا ساحل نشینان یعنی ما همین استان اما با گذشت سالها اکثر لاینهای محله چراغانی نشده مانده اند . گلایه از کوچه هاى تاریک و کور این محله که بمحض غروب کردن آفتاب آنها نیز غروب مى کنند! و بر عکس هنگام شب طلوع سگهاى ولگرد و گربه ها که بر بام و درهاى خانه نشسته که فقط چشمهاى تیله رنگ آنها مشخص است، دیده میشد منظره جالب دیگری در این وقت شب دیده نمی شد .  

حتى اکثر مردم این محله مى پرسیدند رفتگرها هنوز زنده اند ؟! می گفتند : اگر زنده بودند که مجبور نمى شدیم عین ماشین زباله حمل کن٬ زباله ها را از محله تا سر خیابان ببریم و آنجا بریزیم ! که حد اقل از بوى نامطبوع زباله ها سگها و حیوانات دیگر در امان بمانیم . !   

 

شهرم رو به پیشرفت است بسیار خوشحالم ...اما چرا اینجا همانطور باید باشد که سالها بوده است . من از اینکه کوچه هاى قدیمى ترین محله هاى شهرم را سوت و کور مى بینم که اینچنین در معرض فراموشى قرار گرفته اند به یاد خیابانهایی افتادم که دو - سه فدمی آن طرفتر از این محله بودند ٬ من را سخت در تعمق فرو برد و دنبال علت بودم که چرا اینچنین باید باشد .!؟ کوچه ها از نبود روشنایی می نالند ٬ مردم محله از کوچه های خاکی می نالند ٬ حالا هم کوچه ها هم مردم از خاکها و تاریکی می نالند . چرا باید اینچنین باشد ؟! 

 

اینجا دو خیابان آن طرف تر از خانه هاى براق و سنگى با نورهاى مصنوعى و خیابانهاى چراغانى شده است ! فقط دو قدم راه ! اما انگار بودجه شهردارى فقط به مناطق خاصى اختصاص دارد تا این محله ها . تا کنون حضرات عالى چند بار از این کوچه هاى بى ستاره گذر کرده اند و تیر برقهاى بى چراغ را دیده اند ؟ چند بار پاسخگو بوده اند؟ چند بار در این کوچه ها قدم زده اند تا از کارکرد رفتگرهاى شبه زنده با خبر باشند ؟    

 

من شخصا مطمئنم بارها و بارها گذر کرده اند٬ و باز هم گذر خواهند کرد .گذر از کنار هر کوچه ی از کوچه های این محله ها اما در مواقعی که خود شیفته و نیازمند شنیدن صدای شهروندان این محله ها باشند ...! اما حیف که از توجه و نیازمندیهای مردم بی تفاوت می گذرند ؟!    

            

                                      اینجاها رفته بودیم..البته این عکس هنگام درخشیدن آفتاب گرفتیم !

  

 

 

                      
نظرات 14 + ارسال نظر
علی کرمی سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ب.ظ http://dardedoran.blogsky.com

مطلبت خیلی قشنگه عزیزم به من سر بزن

پ.نون سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:27 ب.ظ

چرا باید به ما بگن جهان سومی؟ برا همین جور مسائل دیگه. طیاره پول می‌گرده جای فرود خودشو پیدا می‌کنه. جاهای ناهموار و تنگ و ترش هیچ فرودگاه خوبی برا طیاره‌های نازپرورده‌ها نیست.

سلام دوست عزیز
لقب به وفق واقعیت ! دقیقا ..از زبان دل و عقل ما سخن گفتی..

تشکر از حضورتون ..
موفق باشید

inموریx سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ

سلام ..

جعفری چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:09 ق.ظ http://samad4903.blogfa.com/

سلام
با احساس نوشته بودی .
به هر حال یقینا" مشکل از پاشنه کفش شما نیست و شاید میبایست مشکلات را در ضعف مدیریت شهری جستجو کرد. اگرچه شهرهایی که از مرکز دور هستند از کمبود منابع مالی رنج می برند ولی اعتقادم بر این است که با مدیریت قوی و ایجاد یک شبکه مستحکم کارشناسی، می توان وضعیت موجود را بهبود بخشید.
دختر گل
اما متن شما یک خاصیت دیگری هم داشت و آن تعلقات روحی شما با چیزهایی است که با آن خاطره دارید .
موفق باشید.

سلام جناب جعفری
تشکر از حضور و اظهار نظر لطفتون .
دقیقا با هر دو نکته ای که اشاره فرمودید موافقم .

شاد باشید

زورق خیال چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 ق.ظ http://www.tanoreh.blogfa.com

سلام
شاید رفته بودین تو تاریکی به یکی از روستاهای دور افتاده از تهران حواستو نبوده
اشکالی نداره منم گه گاهی دچار این مشکل می شم
الزایمر دیگه برادر بیماری قرن

سلام
جایی که رفتم کمتر از روستا نبود اما روستایی در دل شهر بزرگ بندرعباس!
هنوز به مرحله شما نرسیدم !

تشکر از حضورت
موفق باشید

یک عدد محسن پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ق.ظ http://blog.karenjak.com

کشی که توی ماشین کولر دار داره توی اتوبان حرکت میکنه.
افتاب روی سر موتور سوار رو حس نمیکنه !!!!

سلام همشهری عزیز
چقدر فرق !!! دقیقا ..

حالگیر پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ق.ظ http://halbegiri.blogfa.com

سلام
اگر در باره جلبکهای قرمز و بلائی که بر سر دریا میاره اطلاعاتی میخوای حتما بیا و نظرت را هم بگو
منتظرم[گل]

تشکر از حضورتون ..حتما خدمت میرسم

پیرمرد دیریا پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ق.ظ http://www.hormozpic.blogfa.com

اصل ۳ قانون اساسی :
رفع تبیض و ایجاد شرایط یکسان برای تمامی افراد جامعه !
با پاکن این اصل را از ذهن خود پاک کرده ایم.

سلام پیرمرد دیریا

دقیقا ..در تمام زمینه ها اعم از مادی و معنوی .
معنوی ...روحی .. اینها هم از ذهنها باطل شده است !

تشکر از حضورتون .
موفق باشید

وحدانی پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ق.ظ http://www.goranaz.blogsky.com/

سلام بنگری عزیز

متاسفانه در هر نقطه از شهرهای ایران از خود پایتخت بگیرید تا شهرهای حاشیه ای و مرز نشین این معضلات دیده میشه

حالا تو بعضی شهرها مث همین استان بیشتر و بعضی کمتر
البته بیشتر خود مردم مسئول این معضلات و نابسامانی ها هستند و از طرفی هم نبود نیروی انسانی و نظارت دقیق نهاد ها منجر به این وضع آشفته شهرها و محله ها میشه

اینقدر جلوی چشم مردم هست که دیگه عادی شده مگر اینکه کسی از شهری منظم و روی اصول اومده باشه و ببینه

ممنون از شما که با قلم توانا به این معضلات از نگاه ویژه خودتون پرداختید

پایدار باشد و سبز

سلام جناب وحدانی عزیز


(اینقدر جلوی چشم مردم هست که دیگه عادی شده مگر اینکه کسی از شهری منظم و روی اصول اومده باشه و ببینه)
به نکته جالبی اشاره فرمودید . این معضلات و معضلات دیگه برای هموطنان داره یک امر عادی میشه و کم کم بدیدن و چشیدن درد این معضلات عادت دارن میکنن ..!! خدا نکنه برای همیشه این عادت تو وجود انسان بمونه !!

تشکر از حضور و اظهار نظر لطفتون .

موفق باشید

نسل سوخته پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:04 ق.ظ

ما نمی خواهیم شعار بدهیم اما اگر به صندلی مقدس مجلس برسیم مشکلات شما را بررسی می کنیم.!
وعده های ( ) به ( )


قابل توجه بود خانم بنگری و زنده باشی

سلام و خسته نباشی..

یک بار فقط رو اون صندلی بشینیم فقط یک بار ...بعدش تو کی هستی ؟!

تشکر از اظهار نظرت . شاد باشی

(ک.خ) ۴-۵ ساعتی دیگه !! ))))

مهرگان پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ق.ظ http://bandarmehr.blogfa.com

سلام
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
بسیار عالی و تاثیرگذار نوشتی .خسته نباشی
اما کاش این مشکلات به همین جاها ختم میشد....
مناطق جدید (بلوار امام حسین(ع) هم دست کمی نداره

موفق باشی

سلام مهرگان خانم
ممنونم از لطفتون .
اونجاها رو هم باید برم ... پس فکر کنم فقط یک منطقه آباد شده بقیه همه شبه روستا هستن (لبخند) ..

تشکر از حضورتون . شاد باشید

کرگین پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ

سلام دخت هرمزگانی
دخت واماش بش کفش پاشنه بلند نپایتن و اگردی تو محلئون مغ پیرمرد نخل ناخدا خاجاتا (خنده)
گذر اکنن دخت اتان ولی موکع انتخابات.
یاد کدیم خیلی خاشن . خاشن که مثه تو و عارف دلتون به کدیم تنگ ابو !
آخر هفته خوبی اتبشت .

سلام جناب ...نخسته
عقل و هوش ا سرم رفتن جناب ! نکه عادت امکردن رو فرش حریر راه برم فکر مکرده نخل ناخدا هم ...

جای عزیزون گل ..امیدوارم شما هم روزی سیر و گذرتون بی یه جاوون بکیتن تا خاطرئون قدیم زنده بشت .

همچنین شما ..موفق بشین

انبا میناب پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.ambaminow.blogfa.com

سلام و نخسته خانومی ..
نه تنها مسولان بلکه خود مردم هم باید رعایت کنند و بیشتر تلاش کنند برای ایجاد یک فضای مناسب .. بیانت زیباست
راستی از اون ماجرا تا حالا یک هفته میگذره چرا هنوز با ما راه نمیایی ؟؟!‌ ببخشید اگه من شتاب رفتم .. :))
آخر هفته خوبی داشته باشی با کلی لبخند رو لبات .

سلام سمیره عزیز

دقیقا ...اما نیازهای اساسی مردم برآورده شود مردم هم کوتاهی نخواهند کرد .

هنوز در تردیدم !!! هنوز در ناباوری بسر می برم ...اخه چرا ؟

همچنین شما
موفق باشید

زوزو گلی پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ب.ظ

میثاق یادته؟؟!! :))
این همون جای که کلی خاطره ازش داریم .. افتادن تو آبها و سگ به دنبال اومد تا رسیدم پارک غدیر کلی حالتومون خنده دار شده بود اون شب .. !!!

الهی .....زوزو گلو ...

کلی خاطرات بود ...

دلتون شاد بشت یکی یکیتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد