...دوا چیست ؟...

  

 

باز ثمره های همه گونه درختان در فلکه ها٬ زیر سایه درختان شهر به چشـم خورده مى شود ،گویا وقت وزیدن باد خنک و دلنشین از راه رسیده است که همچنان ساعتها و ساعتها در سر درگمى و حیرت زیر سایه هـاى درختـان حتی عادت روز و شب مانـدن و پوسیدن بــر روى چمن هاى زرد و سبز تازه روییده و خشن میدانها بى آنکه حتى پارچه های سفیدى در زیرشان پهن شده باشد قائم است .    

یکبار دیگر ....مثل هر بارها عین هر سالها سردرگمى و فراغت آنها را باید نظاره گر باشیم .  

 

به آنها بنگریم ٬ نگاه کردنشان از پشت شیشه ماشین ، یا گذر کردن از کنارشان کیف دارد! کیف تماشای ثمره ها را نمى گویم ...کیف حسرت را می گویم حسرت درختان را مى گویم که ثمره هاى پاشیده شده و خراب شده اى از شاخه هایشان بر زمین فرو ریخته ! حسرت اینکه چرا ثمره های درختان آنقدر بر این چمن های خشن بمانند تا بپوسند . حسرت اینکه ببینی این همه درخت و سایه ی درخت تکیه گاهی هستند برای آنها تا عین بستری فرش شوند بر روى چمن هاى خشن ٬سپس ناخودآگاه به این فکر فرو بروی که حتى یک درخت ممکن است مهم شود! اما زمانى مهم مى شود که ثمرش نیز مهم باشد!     

 

 

 

 

پ.ن: آخر هفته خوبى داشته باشین !