چراغ ها را خود من روشن می کند !

 

     مدتهاست انگشتهایم را روی کلیدهای کیبورد فرو نبرده ام ٬ از آفتاب گرم این روزهای دیارم از شدت هرم و شرجی بودنش٬ از مردمان خوبش و درد و رنجهای یکی دوتا خلاصه نشدنشان مدتهاست دور بوده ام ....ننوشته ام ...آری مدتهاست ننوشته ام . دلایل آن حتما یکی دوتا نیست ...حتما زیاد است که اگر یکی بود نباید به این طولانی شدن می انجامید ٬ اما به هر حال فکر میکنم باید برای نوشتن عاشق شد تا دوباره از نو نوشت برای کاهش فشار روحی٬ برای تسکین درد ٬ برای یک روحیه ی متنوع ٬ و محرک یک خواب شبانه که بی قید و شرط باشد! نوشتن لازم است . شاید بگویید این کارایی آنقدر هم حقیقت ندارد شاید بگویید این یک نوع از ادعاهایی است که من نویسنده آن را بعنوان یک نوع روش یا پتانسیل درمانی تلقی می کنم .!  

                                                              

 اما باور بفرمایید برای نوشتن املا و نقطه گذاری مهم نیست می توان آنچه در ذهن می آید را نوشت نه آنچه که بر پشت میز مدارس آموخته ایم ٬ ذوق نوشتن و اهداف نوشتن برای خود نویسنده آنگهی زیباست که فراموش کنیم قید و بندهایی که روح را آزرده و اسیر کرده . فقط با آغاز...بله آغازی دوباره که سخت ترین قسمت ذوق نوشتن است شروع کنیم ٬ لازم نیست مطلبی مشخص شده داشته باشیم تا شروع کنیم همین که به ذهنمان خطور می کند که عاشق عشق نوشتن هستیم خود این عبارت یک نوع حس زیبا را در ما ایجاد می کند که باز وادارت می کند رابطه عاشقانه قدیمی تو و نویسندگی دوباره از نو در تو زنده شود .  

 

من هرگز ندیده ام کسی که می نویسد بگوید که من هرگز نمی نویسم...محال است محال است ٬ من میدانم که این روابط قدیمی نویسندگی و نویسنده چه در ملا عام و یا حتی مجبورا در خفا همچنان محکم و استوار باقی خواهد ماند . من  هرگز  کسی  را ندیده  ام  مطلبی  بنویسد که  حقیقت  نداشته  باشد ٬شاید  توضیح  دادن  دردناک  و  غم  انگیز  باشد...اما همیشه حقیقت دارد و افسوس که حقیقت همیشه خوب و راست و زیبا نیست و حیف که واقعیت همیشه درست فکر میکند٬ درست کار میکند اما همیشه زیبا نمی اندیشد ٬ و تاسف که همین جا هاست که با آنچه ما می گوییم فاصله می گیرد ٬ ما با احساس می اندیشیم ولی طبیعت با فکر و منطق ! .  

 

پس من این مقدمه ها را چیدم برای آغاز٬ که سخت ترین قسمت است٬ انتخاب مطالبی مثل خاطره قدیمی...اتفاقات و حوادث ...رنج و غم ...خسارت و خوشحالی ...شعر... همه اینها برای بازگشت حسی به شخصیت ٬ تسکین روح و روان ٬ و همچنین بازگشت رابطه هر دوتای ما و لذت بردن دوباره از زندگی آزادانه اینجا ضروری دانستم . 

  

 

سلام...  

امیدوارم خوش و سرحال باشید ...و مهمترین ثروت که سلامتی است را دارا باشید .

 

و صدها سلامی مجدد به همه دوستان و ممنون از کسانی که هنوز به اینجا سر می زنند و آنهایی که طی این چندین ماه از من غافل نبودند و صد چندان سلام به کسانی که مرا به نوشتن دوباره ترغیب کردند. هرگز فاصله ی چندین ماهه روابط دوستانه ما را کم نکرد واقعا لذت بخش است این محبتها و عاطفه ها ....این احترامهای متبادل . از خواندن کامنتهای دوستانه دوستان مجازی یا غیر مجازی بینهایت خرسندم و کامنتهای زیبای این دوستان واقعا روحیه زیبا در من آفرید . شاد باشید و سلامت .  

 

این پایین برخی از حرفها و کلمات زیبای دوستانی است که به وجود تک تک آنها افتخار می کنم و شرمنده همه ی محبتهای آنها هستم . دوستانی همانند ثریا مسعود که واقعا یک ذره از محبت و نگرانی هایش نسبت به من کم نشده سلامت گویم گرم گرم ٬  لودیریای عزیزوم که دلت مثه دیریا گپن و صاف ٬ سیاورشن بی همتا ٬حباب را سلامی به زیبایی قلعه هزاره میناب تقدیمت ٬ سکوت شبانه ای که هرگز فراموش شدنی نیست٬ وحدانی عزیز همشهری بی نظیر که به وجودش افتخار می کنم ٬ مهرگان خانم پر مهر و عطوفت ٬ بندر جاسک باوقار و متین ٬ اینجا وآنجا که سلام و ارادت خاصی دارم خدمتشان ٬ ذهن زیبا که همیشه عبارات و کلماتی می سراید که مرا شیفته تک تک حروفش می کند سلامی به گرمی این روزهای بندرعباس تقدیمش می کنم ٬ و برای بابونه ای که هرگز مرا تنها نگذاشته است بلکه در هفته ای چند بار برایم کلماتی بر جای گذاشته که از لطف و محبت ایشان شرمنده و سلامهایی گرم تقدیمت دوست همیشه همراه من . فرزین عزیز ممنونم بابت شمعهایی که برای روز تولدم فرستاده بودی و از محبت شما ممنونم ٬ دیگر دوستان نسل سوخته ...شب بلورین ..کرگین ...نادیا ...خانوم احمدی ..سرکار خانوم کمالی و بقیه مدیون زحمات و لطف شما هستم .

 

                                                                      ******* 

  

دلتنگتم و نگرانتم تماس بگه     

 

کاشکه مث بارن مباری /وقتی که دل تنگری/مرقصی رو دستنت/مث یک تا بنگری    

 

به چی فک کردی که این جملاتت شخصی تر (شاید ین ) پستت رو نوشتی بانو. تو یه رازی داری که هنوز به من نگفتی خودتم خوب میدونی بچه ! 

  

سلام بنگری عزیز ! 

دلتنگتم و نگرانتم تماس بگه     

 

کاشکه مث بارن مباری /وقتی که دل تنگری/مرقصی رو دستنت/مث یک تا بنگری 


روبراهی تو ?
امیدوارم خوب بشی!
iهای تو خارج نشین- ای دور و دور از دسترس - اس ام اس های ما نمیرسد به خدا چه قبل عید چه بعد عید پس در اینجا یکبار دیگر بعد از اشاره به قضیه دست و گلو عید 89 با کلی ارزوی خوب تقدیم شما
سال نو مباک بانو  

 

سلام.
خدا بد نده! نگران شدم. بیماری شما چی هست؟ الان بهترین؟
راستش من هم دلتنگ نوشته ها و حضور شما بودم.  

 

سلام عزیز... 
....یه جوری حلش امکرد... نیازی نین به خو تو زحمت بکردی ولی ایی رسمش نن که به مه از اتفاقیی که اکیت توی زندگیت بی خبر بنوسی...
چن بار به دادت امد ی ایگفت حالت خوبن وقتی سراغت امگفت...
به چه با مه ایطور رفتار اکنی؟
مه فدا یتو بشم..
چه بودن؟
... جواب ازمایشو چه بو؟عزیزوم؟

 

سلام
نگرانتم. مشکلى دارى که نیستى یا گرفتاریهاى روزمره؟ بنگرى اجتماعى دلسوخته و فعال دوسال پیش چرا اینهمه خموده؟ لطفا برام بگو اگه میشه.
راستى همنوشت راه انداختم باز. یادته چی بود؟

لطفا از احوالت منو بیخبر نذار 

 

سلام سورى جان
خیلى از دیدن کامنتت خوشحال شدم. اقلاً فهمیدم هستى و به نت سر میزنى.
میاى و مینویسى. مگه همه مشکلات اجتماعى رو حل کردى که خودت رو بازنشست کردى؟ باید بیاى خودت هم میدونى. آدمایى مثل تو نمیتونن ساکت بمونن.
 

سلام دادای عزیز.با غیبت چند ماهت نگرانت بودم و از طریق دوستان جویای احوالت.
خوشبختانه 2 روز پیش یکی از دوستان خبر سلامتی و صحت شما را بهم داد و گفت که قراره باز دستای روانت را به سمت قلم ببری و خیلی خوشحال شدم.
متاسفانه دلیل غیبتت را نگفتن بهمون.
به امید سلامتیت و دیدن مطلب بعدی 

 

سلام
ما خیلی خودخواهیم!

اینکه این روزها میهمان خانه ات نیستیم دلیل بر این نمی شود که هیجان شنیدن صدای جرینگ جرینگ بنگری در وجودمان فروکش کرده است! ..ما خیلی خودخواهیم! و هر دلیل موجهی که بیاوری باز هم نمی توانیم از  نوشته های تاثیر گذارت که از وجودی مهربان و لطیف برمی خیزد، در گوشمان سمفونی دوست داشتنی می آفریند و ذهنمان را وادار به تاملی نو میکند بگذریم.. لحظه ای به این نیاندیش که حاضریم بگذریم از آنچه تا امروز با خواندنش مجذوب می شدیم.

ما خیلی خودخواهیم خواهرم! خیلی بیشتر از خیلی...