بهــای سنگین...

    

سپاس از جناب وحدانی برای ارسال لینک زینب ۵ ساله٬  واقعا صبح امروز تا بحال که دارم این نوشته را می نویسم با فکر زینب و امثال زینب تمام وجودم متشوش شده !  

 

خواندن این خبر تمام وجودم را لرزاند ، احساس می کنم دنیا برایم به آخر رسیده است.  انگار بزرگترین کابوسی که می توانست بواقعیت بپیوندد برایم اتفاق افتاده.! اصلا تا لحظاتى از خواندن این مطلب ساکت و صامت ماندم . نتوانستم جلو اشک هایم  را بگیرم ، آهسته و بی صدا گریه می کردم . نفس عمیقی کشیدم و به نوشتن این مطلب ادامه دادم   : ‌«دختر ۵ ساله اى مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است».!!  

   

 

چه احساسی دارم نمى دانم ...اصلا تصور اینکه تو این دنیا نمونه ای از نامردی این مرد دیده شود بسیار سخت و تلخ است. نمونه اى از این حیوانهاى پست فطرت و کثیف ، حیوانهاى جنگلى ...مردانی که به نامرادی یک کودک می اندیشند ، برای لذت آنی ، براى هوسهاى شیطانى خود ...آرى ، او شیطان مى تواند باشد ...شیطان در جلد آدمیت ...که لذت زندگی یک خانواده را بر هم می زنند و خاک سیاهی بر صورت خانواده ای می پاشانند و برای همیشه ... شیطان باشد یا نباشد چه فرقی می کند؟ مو بر تن آدم سیخ می شود. اما واقعا آدم به آدمیت نیاز دارد تا اعتماد  ؟ من از این بیشتر جا خوردم تا از جنایت آن مرد.   !!

 

او چگونه مى توانست بعد از زایمان همسرش پدر صالح و نیکی برای فرزندش باشد ...او که به زینب رحم نکرد ! چگونه مى توان به او اعمتاد کرد که به فرزند خود رحم کند . او یک شیطان است ، شیطان که مرزها را تشخیص نمى دهد پس سرنوشت دختر یا پسرش سرنوشت زینب خواهد بود! . قنبر و خانواده اش نیز از شیطان تبعیت کرده اند  ، خانواده این دختر نیز در این قتل شریک هستند ، پدر و مادر زینب باید مى دانستند زینب که خود هنوز کودک است و ناتوان ، چگونه به ذهنشان خطور کرده که او را براى مراقبت خواهر باردارش به آنجا بفرستند؟ چرا این کودک ۵ ساله را براى کار در زمین به همراه این حیوانی بنام قنبر مى فرستادند ؟ دستهاى کوچک او مگر توانایى بیل و داس را داشتند ؟ او از زمین و بذر فشانى چه مى دانست ؟ او که هنوز خود بذرى بود نروییده . ! مى گویید اعتماد ؟ مى گویید دور نرفته به خانه ی خواهر ...داماد ! کدامین اعتماد بود که این جنایت از چراغ خانه خود شعله ور شده نه از آتش غریبه !!!     

 

او پشت میله های زندان خواهد ماند ٬ لابد خانواده برای حفظ آبروی خانواده ٬ و به فکر همسر و فرزند این مرد که با نبود پدر٬ همسر بیوه و فرزند یتیم می شود٬ از این جرم به سهولت می گذرند... و قربانی این معضل فقط زینب خواهد بود .! متاسفم ...تا کی این سکوت ؟ تا کی این پنهانی ؟ تا کی به فکر مصلحت عمومی خواهید بود ؟ تا کی از حقوق کودکان تان می گذرید؟! 

 

از آزار کودکان ...تجاوز آنها ... بارها شنیدیم و شاید دیدیم اما همیشه سعى بر این بوده که این معضل پنهان بماند ، معضلى که ریشه در فرهنگ و اجتماع دارد . حتى اکثر خانواده ها بعلت " حفظ آبرو" ى خانواده  این معضل را پنهان نگه می دارند. من هم دریافتم که چقدر در این مورد با وجود گستردگى چنین معضلى کم حرف زده شده و چه سکوت سنگینى این جنایت را که هر روزه بر کودکان بسیاری روا میرود را در خفا نگه داشته است. سکوتى که در خدمت تداوم این عمل و آسیب دیدگى کودکان و نوجوانان بیشتری میشود.پنهان کاری اجتماعی که قرار است سلامت اخلاقی جامعه را تضمین کند. یعنی در موردش حرف نزنیم تا شیوع پیدا نکند و روی دیگران باز نشود ... به عامل تداوم این جنایات و باز تولید آن در خفا بدل می گردد. پنهان کاری وسکوتى که تنها به حفظ عاملین این جنایت کمک کرده و قربانیان این آزارها را بدون حمایت و پشتبانى رها میکند. باید حرف زد ...باید این جمعیت پنهان را به همه نشان داد تا دیگران به دام متجاوزان نیفتند، خاموش نمانند و صداى اعتراض شان را بلند کنند . با بلندی صدای اعتراض از حقوق کودکان حمایت کنید ؟  کودکان ... 

 

این ماجراها تکان دهنده و تلخ هستند ... 

 

پ.ن: زینب / صبح ساحل